چند حکایت جالب

1) آداب طعام:

آورده‌اند كه شيخ جنيد بغداد به عزم سير از شهر بغداد بيرون رفت و مريدان از عقب او شيخ احوال بهلول را پرسيد.

گفتند او مردي ديوانه است. گفت او را طلب كنيد كه مرا با او كار است. پس تفحص كردند و او را در صحرايي يافتند. شيخ پيش او رفت و در مقام حيرت مانده سلام كرد. بهلول جواب سلام او را داده پرسيد چه كسي (هستي)؟ عرض كرد منم شيخ جنيد بغدادي. فرمود تويي شيخ بغداد كه مردم را ارشاد مي‌كني؟ عرض كرد آري .. بهلول فرمود طعام چگونه ميخوري؟ عرض كرد اول �بسم‌الله� مي‌گويم و از پيش خود مي‌خورم و لقمه كوچك برمي‌دارم، به طرف راست دهان مي‌گذارم و آهسته مي‌جوم و به ديگران نظر نمي‌كنم و در موقع خوردن از ياد حق غافل نمي‌شوم و هر لقمه كه مي‌خورم "بسم‌الله" مي‌گويم و در اول و آخر دست مي‌شويم.

بهلول برخاست و دامن بر شيخ فشاند و فرمود تو مي‌خواهي كه مرشد خلق باشي در صورتي كه هنوز طعام خوردن خود را نمي‌داني و به راه خود رفت. مريدان شيخ را گفتند: يا شيخ اين مرد ديوانه است . خنديد و گفت سخن راست از ديوانه بايد شنيد و از عقب او روان شد تا به او رسيد . بهلول پرسيد چه كسي؟ جواب داد شيخ بغدادي كه طعام خوردن خود را نمي‌داند. بهلول فرمود آيا سخن گفتن خود را مي‌داني؟ عرض كرد آري. بهلول پرسيد چگونه سخن مي‌گويي؟ عرض كرد سخن به قدر مي‌گويم و بي‌حساب نمي‌گويم و به قدر فهم مستمعان مي‌گويم و خلق را به خدا و رسول دعوت مي‌كنم و چندان سخن نمي‌گويم كه مردم از من ملول شوند و دقايقعلوم ظاهر و باطن را رعايت مي‌كنم. پس هر چه تعلق به آداب كلام داشت بيان كرد .

بهلول گفت گذشته از طعام خوردن سخن گفتن را هم نمي‌داني.. پس برخاست و دامن بر شيخ افشاند و برفت. مريدان گفتند يا شيخ ديدي اين مرد ديوانه است؟ تو از ديوانه چه توقع داري؟ جنيد گفت مرا با او كار است، شما نمي‌دانيد. باز به دنبال او رفت تا به او رسيد. بهلول گفت از من چه مي‌خواهي؟ تو كه آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمي‌داني، آيا آداب خوابيدن خود را مي‌داني؟ عرض كرد آري. بهلول فرمود چگونه مي‌خوابي؟ عرض كرد چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه‌ خواب مي‌شوم، پس آنچه آداب خوابيدن كه از حضرت رسول (عليه‌السلام) رسيده بود بيان كرد .

بهلول گفت فهميدم كه آداب خوابيدن را هم نمي‌داني. خواست برخيزد جنيد دامنش را بگرفت و گفت اي بهلول من هيچ نمي‌دانم، تو قربه‌الي‌الله مرا بياموز .

بهلول گفت چون به ناداني خود معترف شدي تو را بياموزم .

بدانكه اينها كه تو گفتي همه فرع است و اصل در خوردن طعام آن است كه لقمه حلال بايد و اگر حرام را صد از اينگونه آداب به جا بياوري فايده ندارد و سبب تاريكي دل شود. جنيد گفت جزاك الله خيراً! و در سخن گفتن بايد دل پاك باشد و نيت درست باشد و آن گفتن براي رضاي خداي باشد و اگر براي غرضي يا مطلب دنيا باشد يا بيهوده و هرزه بود.. هر عبارت كه بگويي آن وبال تو باشد. پس سكوت و خاموشي بهتر و نيكوتر باشد. و در خواب كردن اين‌ها كه گفتي همه فرع است؛ اصل اين است كه در وقت خوابيدن در دل تو بغض و كينه و حسد بشري نباشد.

2) مار را چگونه بايد نوشت؟

روستايي بود دور افتاده كه مردم ساده دل و بي سوادي در آن سكونت ...
ادامه نوشته

باد آورده را باد می برد!

اولین چادر نمازی بود که هدیه می گرفتم، در اولین نمازی که باهاش می خوندم، وسط نماز ، باد بردش. به همین راحتی!

مانتوم کامل بود ولی جوراب نداشتم، دست و صورتم هم پوشیده نبود.(1)

می دونستم همینطور هم می شه نماز خوند.نماز رو ادامه دادم.

فاطمه (یکی از دوستام) چادرم رو آورد و سرم کرد. راحت شدم. اینطوری سنگین تر بودم.

(1) در هنگام نماز، پوشیده بودن دست ها و پاها تا مچ،و صورت ( تقریبا به اندازه ای که در وضو شسته می شود) -هرچند خوب است پاها پوشانیده شود.

توضیح المسائل امام خمینی مسئله 789

شک در نماز

این یکی رو هم اگه می زدم تموم می شد.تست های قسمت معارف یه مقداری سخت بود.سخت که نه ،من کم وقت گذاشته بودم.

توی نماز به این جور شک ها توجه نمی شه.یک دفعه یادم اومد.آره.بعد از سلام ، اگه بعد از سلام نماز توی رکعت های نماز شک کنیم.

بدون اینکه بقیه گزینه ها رو بخونم همون رو علامت زدم.بقیه ی گزینه ها رو که خوندم ،کاملا مطمئن شدم.

توضیح المسائل امام خمینی (ره) ،مسئله 1167 ، قسمت دوم

استخوان بی‌نماز

شخصی آمد به نزد پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) شكایت از فقر و نداری كرد حضرت فرمود: مگر نماز نمی‌خوانی عرض كرد من پنج وقت نماز را به شما اقتدا می‌كنم، حضرت فرمود: مگر روزه نمی‌گیری عرض كرد سه ماه روزه می‌گیرم. آن حضرت فرمود امر خدا را نهی و نهی خدا را امر می‌كنی یا به كدام معصیت گرفتاری عرض كرد یا رسول الله حاشا و كلّا كه من خلاف فرموده‌ی خدا را بكنم

حضرت متفكرانه سر به جیب حیرت فرو برد ناگاه جبرئیل نازل شد عرض كرد یا رسول الله حق تعالی ترا سلام می‌رساند و می‌فرماید در همسایگی این شخص باغیست و در آن باغ گنجشكی آشیانه دارد و در آشیانه او استخوان بی‌نمازی می‌باشد به شومی آن استخوان از خانه‌ی این شخص بركت برداشته شده است و او را فقر گرفته است. حضرت به او فرمود برو آن استخوان را از آنجا بردار، بینداز دور. به فرموده‌ی آن حضرت عمل كرد بعد از آن توانگر شد.

انوار المجالس

                           

نتیجه‌ عبادت بدون اخلاص

مردی بود كه هر كار می‌كرد نمی‌توانست اخلاص خود را حفظ كند و ریاكاری نكند، ‌روزی چاره اندیشی كرد و با خود گفت: در گوشه‌ی شهر مسجدی متروك هست كه كسی به آن توجه ندارد و رفت و آمد نمی‌كند، خوبست شبانه به آن مسجد بروم تا كسی مرا ندیده خالصانه خدا را عبادت كنم در نیمه‎های شب تاریك، مخفیانه به آن مسجد رفت، آن شب باران می‌آمد و رعد و برق و بارش شدت داشت. او در آن مسجد مشغول عبادت شد در وسط‌های عبادت، ‌ناگهان صدائی شنید با خود گفت: حتماً شخصی وارد مسجد شد، خوشحال گردید كه آن شخص فردا می‌رود و به مردم می‌گوید این آدم چقدر خداشناس وارسته‌ای است كه در نیمه‌های شب به مسجد متروك آمده و مشغول نماز و عبادت است.
                           

او بر كیفیت و كمیت عبادتش افزود و همچنان با كمال خوشحالی تا صبح به عبادت ادامه داد، وقتی كه هوا روشن شد و به آن كسی كه وارد شده بود، زیر چشمی نگاه كرد دید آدم نیست بلكه سگ سیاهی است كه بر اثر رعد و برق و بارندگی شدید، نتوانسته در بیرون بماند و به مسجد پناه آورده است. بسیار ناراحت شد و اظهار پشیمانی می‌كرد و پیش خود شرمنده بود كه ساعت‌ها برای سگ عبادت می‌كرده است خطاب به خود كرد و گفت: ای نفس، من فرار كردم و به مسجد دور افتاده آمدم تا در عبادت خود، اَحدی را شریك خدا قرار ندهم، اینك می‌بینم سگ سیاهی را در عبادتم شریك خدا قرار داده‌ام، وای بر من چقدر مایه‌ی تأسف است كه این حالت را پیدا كرده‌ام.منتخب قواميس الدرّر

شک در نماز

نیم ساعت بعد همین جا!صحن مسجد گوهرشاد،کنار حوض.

قرار شد هر کسی زیارت کنه و برگرده این جا.نماز زیارت رو بخونیم و با هم بریم ناهار.

توی نماز زیارت حواسم پرت شد. شک کردم رکعت اولم یا دوم .هرچی فکر کردم به جایی نرسیدم . مهم نبود .توی رکعت های نماز مستحبی به شک توجهی نمیشه (1)

(1) مثلا اگر شک دارد که یک رکعت خوانده یا دو رکعت می تواند با خود بگوید یک رکعت خوانده ام  و نماز را ادامه دهد یا اینکه بگوید دو رکعت  خوانده ام و نماز را تمام کند.

توضیح المسائل امام خمینی(ره)،مسئله 1167،قسمت ششم

شک در نماز

تازه گل یا پوچ حسابی گرم شده بود که صادق جاش رو با جلال عوض کرد. دو رکعت نماز خوند و برگشت.

می گفت:قضای نماز صبحم بود.خوندمش که یادم نره.صبح خواب مونده بودم.

وسط بازی همه اش به این فکر بودم که نماز صبحم رو خوندم یا نه.هرچی فکر کردم یادم نیومد.من ناهار ظهرم یادم نیست چه برسه به نماز صبح.

از صادق پرسیدم.می گفت:اگه بعد از گذشتن وقت نماز شک کنی که نماز رو خوندی یا نه لازم نیست قضای اون رو بخونی.

توضیح المسائل امام خمینی(ره)،مسئله 1167 ،قسمت سوم

شک در نماز 2 (ادامه پست قبلی)

نمازش رو که سلام داد ، بدون این که صورتش رو از قبله برگردونه ،ایستاد و تکبیر گفت.آهسته یه حمد خوند و رکوع رفت .بعد از سجده هم تشهد و سلام.

_ علی! میشه بپرسم این نماز یه رکعتی چی بود بعد از نمازت خوندی؟!

_ نماز احتیاط ؛ بعضی وقت ها اگه احتمال بدی نمازت کم داشته ، با این جبرانش میکنی.(1)

(1)یکی از موارد وجوب نماز احتیاط در پست قبل اشاره شده است.

توضیح المسائل امام خمینی (ره) ، مسئله 1215


شک در نماز 1

این هم یه گزارشگر سمج!

وسط میدون دوربینش رو زوم کرده بود روی صورتم و گیر داده بود که اگه توی نمازت شک کنی که رکعت سومی یا چهارم ، چه کار میکنی؟

(فکر میکنم موضوع گزارش ها ته کشیده بود،حالا اومده بودند سراغ احکام)

_ چند لحظه فکر می کنم ، از بین 3 و 4 طبق هر کدوم که احتمال بیشتری میدادم ، نمازم رو ادامه میدم.

_ اگه احتمال هر دو یکی بود چی؟

_ با خودم میگم :انشاالله رکعت چهارمم. نمازم رو تمام میکنم و بعد یک رکعت نماز احتیاط میخونم.

_ چه جوری؟

_ بنویس به حسابم ،باشه طلبت.

دیرم شده بود .سرم رو انداختم پایین و در رفتم.(1)

(1) در پست بعدی ، روش خواندن نماز احتیاط بیان میشود.

توضیح المسائل امام خمینی (ره) مسئله 1199 

شک در نماز

هیچ کدوم از بچه ها باورشون نمیشد.ولی حسابی روی حرف خودش ایستاده بود. معلم فارسی رو میگم. گفته بود:دفعه بعد همه ی املا رو    از یه کتاب غیر درسی می گیرم . یه کتاب باز کرد و شروع کرد:

«اگر در تعداد رکعت های نماز صبح و مغرب یا دو رکعت اول نماز چهار رکعتی شک کنیم و پس از مقداری فکر کردن،نتوانیم گمان کنیم که     کدام رکعت هستیم،نمازمان باطل می شود.»(1)

_ حمید حواست کجاست؟!بنویس دیگه! 

(1) نماز های دو رکعتی که در مسافرت میخوانیم ،نیز همین حکم را دارند.

اجوبة الإستفتائات،1165 و 1166