شعر زیبای یوم الحساب (کتاب درسی)

      يُوم الحساب*

هان! كه خداوند بزرگ و اَحَد             خود خبراز روز قيامت دهد

زود شودبرهمه كس آشكار                 راستي وعده ي پروردگار

ديده ي دل باز كن اينك ببين              جلوه ي آيات خدا در زمين

رُشد درختان ز دل دانه ها                 ناز گل و گردش پروانه ها

مرغ شب وزمزمه ي جويبار               ريزش پرهمهمه ي آبشار

اين همه آيات كه بيهوده نيست            غير خدا خالق وفيّاض كيست؟

***

اي بشر امروز بكن فكر خويش           هست تور روز حسابي به پيش

روز مكافت گناه و ثواب                  روز گرفتاري و «يَومُ الحساب»

روز حسابِ بد ونيك همه                 عدل خدا قاضي آن مَحكمه

هركه در آن مَحكمه محكوم شد          خوار سرافكنده ومحروم شد

قسمت او در طبقات حجيم              حسرت و درد است وعذبِ اليم

منزل هر مؤمن نيكو سِرِشت              غرفه ي پر نعمت باغ بهشت

عطر گل وموج خوش نهر ها              برتر از آن قُرب و رضاي خدا

                                                                                            «حِسان»

"برگرفته از كتاب ديني كلاس سوم راهنمايي"

شعر زیبای الهی

بسم الله الرحمن الرحيم

الهي*

الهي اي زبان ها از تو گويا               جهاني از فروغت گرم و پويا

به كوه وجنگل وصحراودريا             تويي پيداتر از پيدا خدايا

نهان از چشمي وچشم از تو بينا           فدايت اي همه پنهان وپيدا

خداي آسمان ها و زميني                  الهي تو چه زيبا آفريني

 شكوفا از توشد گل هاي رنگين           مزيّن ازتو شد باغ وبساتين

جهان چون آبشار پرخروشي            تويي سرچشمه ي هرجنب وجوشي

جهان تنها زتو فرمان پذيرد              كه نيرو دائم از فيض تو گيرد

كريمي،دستگيري،بي نيازي               رحيمي،كارسازي،دل نوازي

 تويي از مهربانان مهربان تر               تويي از بهتران والا وبرتر

انيس دل صفاي جان،تويي تو            كريم وغافر ورحمان،تويي تو

الهي جان به نورت زنده تر كن            زبان باياد خود گوينده تر كن

الهي جان من آزاد گردان                  دلم را با وصالت شاد گردان


"برگرفته از كتاب ديني سوم راهنمايي"

اعتکاف

انسان موجودی است سالک و پویا به سوی معبود حقیقی خویش و از هر راهی که برود و هر مسیری را که در زندگی انتخاب کند، سرانجام به لقای معبود خویش می رسد:

«یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه; (1) ای انسان! تو با تلاش و رنج به سوی پروردگارت می روی و او را ملاقات خواهی کرد.»

با توجه به این آیه اگر انسان راه ایمان، خودسازی و تهذیب نفس را بپوید جمال و مهر خداوند را ملاقات می کند، اما اگر راه کفر و آلودگی را در پیش گیرد، جلال و قهر او را. بنابراین اگر مقصد و غایت سلوکش لقای محبت و مهر خدا باشد، باید راه تهذیب نفس و عبادت حقیقی را در پیش گیرد و از هوای نفس بگریزد و در طریقت انس با معبود گاهی به گوشه ای خلوت پناه ببرد و دور از همه عنوان ها و تعلقات مادی، لختی بر حال زار خویش بگرید و با سوز دل و اشک چشم، کدورت و زنگار را از چهره جان خود بزداید و در زاد و توشه آخرت اندیشه کند.

ادیان الهی با توجه به همین نیاز روحی، با آن که انسان را به حضور در جامعه و شرکت در فعالیت های اجتماعی فرا می خوانند، فرصت هایی را نیز برای خلوت نمودن او با خداوند فراهم نموده اند، یکی از این فرصت ها «اعتکاف » است.

اعتکاف در لغت به معنی اقامت کردن و ماندن در جایی و ملازم بودن با چیزی است، ولی در شرع اسلام، اقامت در مکانی مقدس به منظور تقرب جستن به خداوند متعال است.

اعتکاف; فرصت بسیار مناسبی است تا انسانی که در پیچ و خم های مادی غرق شده، خود را بازیابد و به قصد بهره بردن از ارزش های معنوی از علایق مادی دست بکشد و خود را در اختیار پروردگار بگذارد و تقاضا کند که او را در راه راست ثابت نگهدارد تا بتواند به دریای بیکران ...
ادامه نوشته

ثواب صلوات در قالب داستان

الّلهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم.

برای این که سالم به مقصد برسید، صلوات بعدی را بلندتر بفرستید!

صدای صلوات بعدی، بلندتر می شود و اتوبوس با سرعتی هرچه تمام تر، در گرگ و میش هوای دل انگیز صبح گاهی، بر بدن سخت و زبر جاده می خزد و پیش می رود. پس از لحظاتی، فضای اتوبوس، دوباره به حالت اول برمی گردد. بعضی ها که با صدای صلوات چرتشان پاره شده، حالا بار دیگر، پلک های نیمه بازشان را روی هم می گذارند و زود خوابشان می برد. نگاهم را که زیر نور قرمز رنگ چراغ های سقف اتوبوس روی مسافران می چرخد، برمی گیرم و روی پیرمرد کنار دستی ام رها می کنم. کلاهش را تا روی چشمانش پایین کشیده. او هم بعد از گرفتن چند صلوات از مسافران، آرام گرفته و زیر لب دعا می خواند. نمی دانم، شاید، دعای عهد است که آخر هم حفظ نشدم... . و من، اما، طبق عادت دوران تحصیل، که باید مسافت زیادی را هر روز از پانسیون اجاره ای تا کالج مرکز شهر لندن، و فقط هم با اتوبوس طی می کردم، نمی توانستم بخوابم. از لحاظ روان شناسی، خاطرات آن روزها تداعی می شد و باید استرس و هیجان زیادی را تحمل می کردم. یقة بارانی ام را بالا می دهم و سرم را به شیشة اتوبوس تکیه می دهم، از پشت شیشه های دودی رنگ و بزرگش، باز هم می توان خورشید سرخ رنگ را دید که اولین پرتوهای طلایی رنگش را سخاوتمندانه روی سر و صورت دشت پاشیده. چقدر دلم برای این صحنه های زیبا تنگ شده بود. در فرانسه، هیچ گاه این صحنه ها را ندیدم. نمی دانم شاید به خاطر آسمان همیشه ابری آن جا بود، شاید هم آسمان خراش های بی روح.

بفرما دکتر جون!

سرم را می چرخانم. شاگرد راننده، کیکی را به طرفم دراز کرده.

ـ بفرمایید، اوستا گفت، حالا که شما ...
ادامه نوشته

چند حکایت جالب

1) آداب طعام:

آورده‌اند كه شيخ جنيد بغداد به عزم سير از شهر بغداد بيرون رفت و مريدان از عقب او شيخ احوال بهلول را پرسيد.

گفتند او مردي ديوانه است. گفت او را طلب كنيد كه مرا با او كار است. پس تفحص كردند و او را در صحرايي يافتند. شيخ پيش او رفت و در مقام حيرت مانده سلام كرد. بهلول جواب سلام او را داده پرسيد چه كسي (هستي)؟ عرض كرد منم شيخ جنيد بغدادي. فرمود تويي شيخ بغداد كه مردم را ارشاد مي‌كني؟ عرض كرد آري .. بهلول فرمود طعام چگونه ميخوري؟ عرض كرد اول �بسم‌الله� مي‌گويم و از پيش خود مي‌خورم و لقمه كوچك برمي‌دارم، به طرف راست دهان مي‌گذارم و آهسته مي‌جوم و به ديگران نظر نمي‌كنم و در موقع خوردن از ياد حق غافل نمي‌شوم و هر لقمه كه مي‌خورم "بسم‌الله" مي‌گويم و در اول و آخر دست مي‌شويم.

بهلول برخاست و دامن بر شيخ فشاند و فرمود تو مي‌خواهي كه مرشد خلق باشي در صورتي كه هنوز طعام خوردن خود را نمي‌داني و به راه خود رفت. مريدان شيخ را گفتند: يا شيخ اين مرد ديوانه است . خنديد و گفت سخن راست از ديوانه بايد شنيد و از عقب او روان شد تا به او رسيد . بهلول پرسيد چه كسي؟ جواب داد شيخ بغدادي كه طعام خوردن خود را نمي‌داند. بهلول فرمود آيا سخن گفتن خود را مي‌داني؟ عرض كرد آري. بهلول پرسيد چگونه سخن مي‌گويي؟ عرض كرد سخن به قدر مي‌گويم و بي‌حساب نمي‌گويم و به قدر فهم مستمعان مي‌گويم و خلق را به خدا و رسول دعوت مي‌كنم و چندان سخن نمي‌گويم كه مردم از من ملول شوند و دقايقعلوم ظاهر و باطن را رعايت مي‌كنم. پس هر چه تعلق به آداب كلام داشت بيان كرد .

بهلول گفت گذشته از طعام خوردن سخن گفتن را هم نمي‌داني.. پس برخاست و دامن بر شيخ افشاند و برفت. مريدان گفتند يا شيخ ديدي اين مرد ديوانه است؟ تو از ديوانه چه توقع داري؟ جنيد گفت مرا با او كار است، شما نمي‌دانيد. باز به دنبال او رفت تا به او رسيد. بهلول گفت از من چه مي‌خواهي؟ تو كه آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمي‌داني، آيا آداب خوابيدن خود را مي‌داني؟ عرض كرد آري. بهلول فرمود چگونه مي‌خوابي؟ عرض كرد چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه‌ خواب مي‌شوم، پس آنچه آداب خوابيدن كه از حضرت رسول (عليه‌السلام) رسيده بود بيان كرد .

بهلول گفت فهميدم كه آداب خوابيدن را هم نمي‌داني. خواست برخيزد جنيد دامنش را بگرفت و گفت اي بهلول من هيچ نمي‌دانم، تو قربه‌الي‌الله مرا بياموز .

بهلول گفت چون به ناداني خود معترف شدي تو را بياموزم .

بدانكه اينها كه تو گفتي همه فرع است و اصل در خوردن طعام آن است كه لقمه حلال بايد و اگر حرام را صد از اينگونه آداب به جا بياوري فايده ندارد و سبب تاريكي دل شود. جنيد گفت جزاك الله خيراً! و در سخن گفتن بايد دل پاك باشد و نيت درست باشد و آن گفتن براي رضاي خداي باشد و اگر براي غرضي يا مطلب دنيا باشد يا بيهوده و هرزه بود.. هر عبارت كه بگويي آن وبال تو باشد. پس سكوت و خاموشي بهتر و نيكوتر باشد. و در خواب كردن اين‌ها كه گفتي همه فرع است؛ اصل اين است كه در وقت خوابيدن در دل تو بغض و كينه و حسد بشري نباشد.

2) مار را چگونه بايد نوشت؟

روستايي بود دور افتاده كه مردم ساده دل و بي سوادي در آن سكونت ...
ادامه نوشته

حكايتي از آيت الله بهجت

از دوستانم به آیت الله بهجت نامه ای نوشته بود، درسن 16سالگی، و از آیت الله بهجت كلی التماس دعا خواستار بود و هم این که دستورالعملی برای سیرالی الله خواست.

آیت الله بهجت با دست خط خود نوشتند:
بسمه تعالی

بنده برای موفقیت و عافیت هر مومنی دعا میكنم.به دستوری كه همراه برگه آمده عمل كنید.والسلام.

(كه در برگه ای كه همراه نامه داده بودند اینگونه )گفتند:

عزم راسخ ومستمر برترك معاصی در اعتقادیات و عملیات درتمام عمر اگرچه هزار سال باشد ونماز اول وقت كافی و وافی است برای وصول به مقامات عالیه.

دوستم میگفت:  یادم هست زمانی رو كه در سیروسلوك عزم بسیار جدی داشتم به حدی كه هر موقع خطایی سرمیزد(از برایم) روزه میگرفتم.تا نفسم را تنبیه كرده باشم.یادم هست یك بار كه خطایی ازبرایم سر زده بود به شدت از خودم ناراحت شدم و خواستم كه خودم را تنبیه كنم با خود گفتم:تا 10روز باید روزه بگیری تا یاد بگیری كه خطا نكنی.

تا روز 8 صائم بودم و چیزی نمیخوردم ،یبه یك باره با خود گفتم :چند هفته ای هست كه آقا بهجت رو ندیدی برو ببینش.ولی از طرف دیگر با خود میگفتم:بهتره نری ،چون ازآن جایی كه آقای بهجت باطن اشخاص را میبیند و تو هم مشغول ریاضت شرعیه هستی ،خوف اینكه  عمل تو مبتلا به ریا شود بسیار هست بهتر است نروی.

ولی باز به خود گفتم:میدانم حرفی كه زدی، درست هست،ولی دلم برایش تنگ شده .این را چكار كنم؟؟؟

با خود گفتم عیبی ندارد ، میروم و میبینمش ولی سعی میكنم خود را پنهان كنم تا مرا نبیند ،كه هم ریا نشود و هم اینكه ببینمش.

رهسپار مسجد شدم

مسجد آقای بهجت(مسجد فاطمیون)،دو طبقه بود و جمعیت بسیار زیادی برای نمازجماعت میآمدند.

مسجد 2در داشت.یك در برای مردم بود كه مردم از آن استفاده میكردند و در دیگر برای ورود و خروج آقای بهجت بود(به دلیل ازدحام بیش از حد جمعیت).كه آن در خروج آقای بهجت نزدیك راه پله مسجد بود(كسانی كه از طبقه دوم میآمدند به طبقه اول مسجد).كه معمولا همه در راه پله ها بعد از نماز جماعت مینشستند تا آقا تشریف بیاورند كه ببینند ایشان را.

زمانی كه مسجد آیت الله بهجت رفتم برای اینكه نماز جماعت رو اقتدا كنم به ایت الله بهجت،(بعد از نماز معمولا آیت الله بجهت،می ایستاد و جمعیتی را  كه به شوقش آمده بودند، نظاره میكرد و زیر لب یا دعا میخواند و یا صلوات میفرستاد.ولی هیچ موقع زیاد دیگران را نگاه نمیكرد وهمیشه یك نگاه بسیار گذرا می انداخت.و وقتی هم كه میخواست از در مسجد رد بشود(در داخل مسجد)آنهایی كه در راه پله ها ایستاده بودند را هم مانند كسانی كه داخل مسجد بودند را نگاه میكرد و میرفت)بنده در راه پله ها ایستاده بودم تا حضرت آقا بهجت را ببینم ولی از آنجایی كه دوست نداشتم فاصله ام بسیار نزدیك با او باشد.گفتم كه در پشت این عده از طلبه ها باشم كه هم نقطه  دید آقای بهجت نسبت به بنده محدود هست و هم اینكه بنده بسیار راحت ایشان را میبینم.

وقتی كه آیت الله بهجت ایستادند برای اینكه جمعیتی كه در راه پله ایستادند را ببینند.همین طور كه نگاهشان از بالا به پایین  بر افراد بود و ذكر میگفتند.

وقتی كه نگاهشان به بنده افتاد برای چند ثانیه، و به چشمانم خیره شدند،بسیار خوشحال شدند زیر لب به راحتی داشتم حس میكردم كه دارد صلوات برایم میفرستند و از بنده بسیار خوششان آمد.

خب چون بنده هم بسیار اهل مراقبه بودم و از  حسّ خوبی برخوردار بودم .برایم بسیار قابل لمس بود كه آقای بهجت در همان چند ثانیه داشتند آینده مرا میدیدند.و بنده هم در نگاه ایشان آینده خودم را هم دیدم  و فهمیدم كه چه كسی  میشوم و كه .....

میگوید:بعد از مدتها ُ هنوزم که هنوزه دستخط و دستور آقا بهجت رو دارم و در میان صفحات  کتاب قرآنم نگهش داشتم.

ورودی بهشت یا جهنم؟

1) ورود به بهشت و دوری از جهنم:

امام محمد باقر(ع) می فرمایند:"هر كس نماز واجب را در حالی كه عارف به حق آن است در وقتش بخواند، به گونه ای كه چیزی دیگر را بر آن ترجیح ندهد، خداوند برای وی برائت از جهنم می نویسد كه او را عذاب نكند، و كسی كه درغیر وقتش به جا آورد در حالی كه چیزی دیگر را بر آن ترجیح دهد، خداوند می تواند او را ببخشد یا عذابش كند.

2) در امان بودن از بلاهای آسمانی:

قطب راوندی گوید: پیامبر خدا(ص) فرمود:هنگامی كه خداوند از آسمان آفتی بفرستد، سه گروه از آن، در امان می مانند: حاملان قرآن، رعایت كنندگان خورشید یعنی كسانی كه وقت های نماز را محافظت می كنند و كسانی كه مساجد را آباد می نمایند."

3) خشنودی خداوند:

امام صادق(ع) می فرمایند: اول وقت، خشنودی خداست و آخر آن، عفو خداست، و عفو نمی باشد مگر از جهت گناه."  و در مقابل، تأخیر نماز موجب خشم خداست چرا كه پیامبر اكرم(ص) به حضرت علی(ع) فرمودند: "نماز را با وضوی كامل و شاداب در وقتش به جای آور كه تأخیر انداختن نماز بدون جهت، باعث غضب پروردگار است.

 
4) ستجابت دعا و بالا رفتن اعمال:


در حدیث است كه به هنگام ظهر درهای آسمان گشوده می شود و درهای بهشت باز می گردد و دعا مستجاب می شود ؛پس خوشا به حال كسی كه در آن هنگام برای او عمل صالحی بالا رود. در حدیثی دیگر از حضرت صادق(ع) آمده است كه فرمودند:"... بهترین ساعت های شب و روز، وقت های نماز است." سپس فرمودند:"چون ظهر می شود درهای آسمان گشوده شده و بادها می وزند و خداوند به خلق خود نگاه می كند. هر آینه من بسیار دوست دارم كه در آن هنگام، عمل صالحی برای من بالا رود." آنگاه فرمودند:" برشما باد به دعا كردن بعد از نمازها، چرا كه آن مستجاب می شود."

 ۵) دوری شیطان و تلقین شهادتین:

پیامبر اكرم(ص) فرمودند:"شیطان تازمانی كه مؤمن بر نمازهای پنج گانه در وقت آن محافظت كند، پیوسته از او در هراس است؛ پس چون آنها را ضایع نمود بر وی جرأت پیدا كرده و را در گناهان بزرگ می اندازد." امام صادق(ع) می فرمایند:"ملك الموت در هنگام مردن، شیطان را از محافظ بر نماز دور می كند و شهادت به یگانگی خدا و نبوت پیامبرش را در آن هنگامه بزرگ به او تلقین می نماید." زیاد شدن عمر، مال و اولاد صالح در دنیا،در امان بودن از ترس و هول مرگ در موقع مردن،آسان شدن سؤال نكیر و منكر در قبر، توسعه یافتن قبر، نورانی شدن چهره، دادن نامه عمل به دست راست و آسان گرفتن حساب در محشر، رضایت خداوند، سلام دادن خدا به او و نگاه كردن از روی رحمت به او در هنگام عبور از صراط  و... از دیگر آثار و بركات نماز اول وقت است كه در روایات به آن اشاره شده است.

حجةالاسلام انصاری می گوید: امام(ره) در روزهای آخر عمرشان می خواستند بخوابند؛ به من فرمودند اگر خوابیدم، اول وقت نماز صدایم بزن، گفتم چشم. دیدم اول وقت شد و امام(ره) خوابیده اند، حیفم آمد صدایشان بزنم؛ عمل جراحی، سرم به دست، گفتم صدایشان نزنم بهتر است.

چنددقیقه ای از اذان گذشت و امام(ره) چشم هایشان را باز كردند، گفتند:وقت شده؟ گفتم:بله فرمودند:چرا صدایم نزدی؟ گفتم:ده دقیقه بیشتر از وقت نگذشته است. گفتند:مگر به شما نگفتم. سپس امام (ره) فرزند خود را صدا زدند و فرمودند: ناراحتم. از اول عمرم تا حالا نمازم را اول وقت خوانده ام، چرا الان باید ده دقیقه تأخیر بیفتد؟"

خواص اخروی و دنیوی نماز شب و طریقه خواندن آن

خواص نماز شب بنا بر روایات

1) خواص دنیوی:

1. نماز شبگذار صورتش نورانی است

2. مردم دوستدار او میشوند
3. با عث بزرگی و شرافت است
4. باعث سلامتی است
5. روزی را زیاد میکند
6. فرد خوش اخلاق میشود و صبور
7. هم و غم او زایل میشود
8. قرضهای او ادا میشود
9. روزی او زیاد میشود
10. چشم را جلا و روشنی میدهد
11. قساوت را از بین میبرد

2) خواص اخروی:

1. مقام او والا میشود وبه بهشت میرود
2. باعث آمرزش گناهان میشود
3. زینت اخرت نماز شب است
4. در زمرهء ذاکرین وارد میشود

تذکر: تمام اینها شرایطی دارد چون خوارج نهروان هم نماز شب میخواندند

اصل شروطش اعتقاد به خدا و اعتقاد به عصمت پیامبران و امامان
و کتب اسمانی خصوصا قران و عمل به دستورات امامان علیهم السلام
آداب نماز شب: نماز شب هر چه به اذان صبح نزدیکتر باشه بهتره و
از نصف شب به بعد فرصت دارید .

بهتره قبلش مسواک کنید بعد 4 تا دورکعتی مثل نماز صبح میخونید

به نیت نافلهء شب ، بعد دورکعت به نیّت.شَفع.
و یک رکعت به نیت( وَتر) با تا و راء ساکن میخونید
به این ترتیب:اول حمد بعد یک یا سه تا سورهء قل هوالله
بعد سورهء فلق و سورهء ناس بعد دست چپ را به حالت قنوت میگیری
و با دست راست با تسبیح(در نماز وتر از اول باید تسبیح دستت باشه)

برای 40 مومن دعا میکنی به این طریق :

اللهمَّ اغفر(که الف خوانده نمیشود میشه اللهمَغفر) لِلسید الرضی
میتونید فامیل فرد را هم بگید
بعد 70 بار استغفر الله ربی و اتوب الیه
بعد 7 بار هذا مقامُ العائِذِ بِِکَ مِن النار
بعد از ان 300 مرتبه میگویی العَفو
بعد یک مرتبه ربّ اِغفِرلی وَارحَمنی و تُب عَلَیّ اِنَّکَ انت التّوابُ الرّحیم
بعد به رکوع و سجده میروی (مانند رکعت دوم نماز صبح) ونماز را تمام میکنی

اشعار قسمت های مختلف نماز

وضــــــو

كودك خوب وخنده رو                     بیا جلو كنار من   

رسیده نوبت وضو                        نگاه بكن به كار من

 اول با مشت دست راست              آب رابریز بالای رو

 تمام صورتت را خوب                    از بالا تا پایین بشو   

 حالا با مشت دست چپ             آب رو آرنج راست بریز

 تا نوك انگشت های آن              دست رابكش خوب وتمیز

 حالا با مشت دست راست          آب رو آرنج چپ بریز

 تا نوك انگشت های آن           دست را بكش خوب و تمیز



مسح

حالا آهسته دست راست           قرار بده روی سرت

 كمی بكش سمت پایین          تا تر شود موی سرت

 آهسته دست راست را باز          بذار رو پای راست حالا

 از سر انگشت های آن                مسح می كنی تا مچ پا

 آهسته دست چپ را هم                بذار روی پای چپ شما

 از سر انگشت های خود               مسح  می كنی تا مچ پا

 حالا شدی شبیه گل                      ناز وقشنگ وبا صفا

.
.
.
ادامه نوشته

شعر عاشورا (بحر طویل از زبان امام حسین (ع) )

بحر طویل از زبان امام حسین (علیه السّلام)

اگر از خنجر خون ریز لب تشنه ببرند سرم را،
اگر از تیغ شکافند در این عرصه ی خونین جگرم را
اگر از تیر سه شعبه بدهند آب عوض شیر گل نو ثمرم را،
اگر از داغ برادر شکند خصم ستمگر کمرم را،
اگر از چار طرف خصم زند بر جگرم تیر،
اگر آید به سر و کتف و تنم ضربت شمشیر
اگر از سنگ شود غرقه به خون روی منیرم،
اگر آتش عوض آب دهد خصم شریرم،
اگر از داغ پسر سوزم و صد بار بمیرم،
به خدایی که مرا خواسته با پیکر صد چاک ببیند،
به تنم زخم دو صد نیزه و شمشیر نشیند،
به ستمگر نکنم کرنش و ذلّت نپذیرم،

اگر آرند به جنگم همه ی اهل زمین را و سما را،

مظلوم حسین جانم

منم و عهد اَلستم نه گسستم نه شکستم،
به خدا غیر خدا را نپرستم،
به خدا من پسر شیر خدا و پسر فاطمه هستم،
همه ی دار و ندارم،
همه هفتاد و یارم به فدای ره جانان،
منم و سرخی رویم منم و خون گلویم من و حنجر عطشان،
منم و داغ جوانان منم و خاک بیابان،
منم و سُّمّ ستوران من و رگ های بریده منم و قلب دریده،
منم و طفل صغیرم منم و کودک شیرم،
منم و دخت اسیرم منم و حیّ قدیرم،
منم و زخم فراوان منم و آیه ی قرآن،
منم و زخم زبان ها منم و تیغ سنان ها،
همه آیید و ببینید مقام و شرف و عزت ما را،

مظلوم حسین جانم

به خدا و به رسول و به علی بن ابی طالب و
زهرای بتول و حسن آن سید ابرار،
به هفتاد و دو یارم به حبیبم به زُهیرم،
به طرّماح و به جون و وهب پاک سرشتم،
به جلال و شرف عابس و عبّاس و به عثمان و به جعفر،
به شهیدان عقیل و به خلوص دل عبدالله و قاسم،
به علی اکبر و داغش به علی اصغر و خونش،
به گل یاس مدینه به رقیه به سکینه،
به دل سوخته ی زینب کبری و دو فرزند شهیدش،
به لب تشنه ی اطفال صغیرم به تن خسته ی سجاد عزیزم،
من از این قوم ستمگر نگریزم،
من و ذلت من و تسلیم من و خواری و خفت،
سر من بر سر نی راه خدا پوید و
با دوست سخن گوید و گردد هدف سنگ و خورد چوب،
نبینم به خدا غیر خدا را،

مظلوم حسین جانم


"برگرفته از مجموعه شعر «یک ماه خون گرفته،هفتاد و دو ستاره» اثر شاعر اهلبیت(ع)،غلامرضا سازگار"